- "به کجا چنین شتابان !"
گون از نسیم پرسید.
- "دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟"
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم..."
- به کجا چنین شتابان؟"
- "به هر آن کجا که باشدبه جز این سرا سرایم."
- سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامت گذشتی،
به شکوفه ها به باران،
برسان سلام ما را."
(شفیعی کدکنی،در کوچه باغهای نشابور)
قشنگه..خیلیم قشنگه...شاد باشی..ایام به کام..